داستان جالب تعظیم فرماندار انگلیسی به گاوی در هند

معروف است که یک روز سفیر انگلیس در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی لگدی به گاوی زد
گاوی که در هندوستان مقدس است!

فرماندار انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند!
بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند .

ادامه خواندن داستان جالب تعظیم فرماندار انگلیسی به گاوی در هند

داستان جالب و واقعی کارل استوارت

پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از فروشگاههای بزرگ که همه چیز میفروشند رفت… مدیر فروشگاه به او گفت: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیرم. در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟

ادامه خواندن داستان جالب و واقعی کارل استوارت

هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست!

پادشاهی هنگام پوست کندن سیب با یک چاقوی تیز، انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید، وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.

ادامه خواندن هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست!

–===O‍‍‍~ یا مار ؟

null

یا

مار!

روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد.

ادامه خواندن –===O‍‍‍~ یا مار ؟